ساعت 4 و 53 دقیقه بعد از ظهر شنبه 21 مرداد بود جلوی در خانه داشتم با دوستانم صحبت میکردم و مادرم در حال بافتن گلیم بود و پدرم هم برای چرای دامها به مرتع رفته بود. ناگهان صدایی مهیب بلند شد و زمین شروع کرد به لرزیدن. در حالی که از ترس خشکم زده بود برگشتم سمت در تا مادرم رو صدا بزنم که ناگهان با تصویری روبرو شدم که هیچ گاه از یادم نخواهد رفت. همان جایی که مادرم نشسته بود دیگر وجود نداشت. تمام سقف خانه ریخته بود... با صدای گرفته هر چه قدر صدایش زدم پاسخی نشنیدم... مادرم کنار گلیم نیمه تمامش مدفون شد و من را در این دنیا تنها گذاشت.....
(نقلی از دختر نوجوان از روستاهای توابع ورزقان)
برچسبها:
